Friday 3 December 2010

تلنگری که هنوز صداشو توی گلوش خفه کرده بود

تلنگر چند وقتی بیشتر نبود که از نظرا دور شده بود ولی بیچاره توی این مدت خجالتی پشت پرده خیلی هم بیکار نشنسته بود
خلاصه که از سر صدقهً راه افتادن ارتش سایبری با همون سرباز گمنام امام زمان سر تفاوت بین حق و حقییقت یا حتی سر سربازی واسه صلح یه ملت یه مذاکره و مبادله ائی پیدا کرده بود ؛ اما با اینکه میدید حضرات از ترس پاشون لغزون و خایه هاشون زیر گلوشون چسبیده بود, و با توجه به اینکه هنوز قضیه سر حکم ولایت فقیه ادامه پیدا کرده بود , مسالهً خطر منافع غرب و آینده ایران رو با در رفتن کُلی مدرک آنتیک واسه یه لحظه فراموش کرده بود و به فکر همین فجایع خودمونی بسنده کرده بود

آخه چی بگه تلنگر که همه میدونن چند مدتی بود که حضرات بهشتی سر مسالهً حق زن مُچٍشون زیر پتوی شهوت گرفته شده بود , ولی ّبا همهً این احوال بعد از گذشت این همه مدت هنوز عقلش واسه قطع ارتباط الهی و پولی که از مملکت خراج گرفته میشه به هیچ جا نرسیده بود ؛ آخه چند وقت پیش راس راسی یه قرار داد رسمی واسه حفظ نظام از شر بلایای طبیعی با حوضهً علمیه بسته شده بود, ولی چرا تا حالا عملیات حوضوی طبق قرارداد شامل حفظ دریاجه های از خشک شدن و جنگلا از سوختن نشده دیگه یه چیزه دیگه بود, و با خودش فکر میکرد که حالا خوبه که سر مسالهً گره کور ترافیک و آلودگی هوا به حوضهً نجف رجوع نشده بود

شاید تلنگر بگه اینا که گفتیم که چیزی نبود؛ چون با دیدن اون سردار بسیج که با حریف طلبیدن و رجز خوندنش بوی خون وخونریزی توی مملکت به راه انداخته بود, حیرون از این همه قساوت از دست این امت مواجب بگیر بد جوری غیظش گرفته بود, و حواسش به اشاعهً فرهنگ لات بازی یا چاقو کشی وسط خیابون توسط همین آقا بود, ولی با همهً این احوال متوجه شد بود که بندهً خدا مثل اینکه توی استراتژی حمله مثل همیشه بازم عربی بیخ پیدا کرده بود , چون بعد از اینهمه بگیر و بُکش از مرام و مسلک صلح سبز اصلاً هیچی حالیش نشده بود , با همهً این احوال مسالهً حل شدن چهره پوش اصلی سپاه انشااله بعد از پیروزی از سر ترحم توی ملت واسش یه چیزه حل شده بود
ولی تلنگر با خودش میگفت که قضیهً مجذوب شدن در ولایت با کلی پول نفت یه چیزی بود ولی اسرار حکایت پیدا کردن رهبر معظم بعدی با تناسبش با این تقدس موجود دیگه یه چیزه خیلی جالبی بود ؛ هر چند که از دیدن این همه درایت در رهبری کردن مدبرانهً یه کشور تعطیل, پاشو از خنده با چنتا از بچه ها محکم به زمین زده بود

حالا بگذریم که در همین حال با فکر کردن به مصیبت آداب شهید شدن واسه حافظت از معصوم , یا نماز خوندن هر روز باباش پشت سر یکی با لباس همون مشکوک , اشک تو چشاش حلقه زده بود ؛ ولی در همون حال هنوز توی گفتن تناقض فرهنگ از بین بردن شرافت واسه مقدس موندن ارواح قدیم , یا اعتقاد به تقیه اهل زهد بعد از دعای صبح صداشو توی گلوش خفه کرده بود

Tuesday 30 March 2010

تلنگری که چشم به راه گره خوردن سبزا توی سیزده بدر واسه بدر کردن نحسیه امام سیزدهم نشسته بود

باز هم تلنگر یه گوشه ائی پیدا کرده بود و با کاغذ زیر دستش درد دل کردنش گرفته بود و این وسطا توی مرور خاطراتش یادش به همون جریانی به جا مونده از قدیم افتاده بود
آره ؛ یاد همون چیزائی که همه میدونستن ولی باز هم جزو نا گفته ها باقی مونده بود
یاد یه چیزائی که خیلی واضح مثل بختک به سر در تاریخ یه مملکت جسبیده بود, ولی بخاطر سیاست بخرج دادن واسه چند نفری تا حالا فقط چیزائی کمی ازش گفته شده بود ؛ مثلاً این وسطا یادش به رفیقش میر حسین توی زمان صدور حکم تشکیل قبرستون خاوران افتاده بود ؛ یاد همون زمانی که رئیس مجلسش حالا جزو دار و دستهً یکی از خودمونیا توی قافلهً سبزا قرار گرفته بود
خوب دیگه به قول شاملو حافظهً تاریخیه ما یکمی ناقص الخلقه از آب در اُمده بود و یه جنایتی هم مثل کهریزک با ذکر مثال بالا بعد از چند وقتی دوباره بدست کسی دیگه اتفاق افتاده بود ولی ایندفعه کسی واسه لاپوشی کردن کل قضیه تلاشی نکرده بود
شاید اوضاع چند قرنی بود که اینجوری با لگد مال کردن حق یه ملتی ادامه پیدا کرده بود و شلم شوربای پنهون موندن هویت این قضایا از چند وقتی پیش سینه به سینه بهش انتقال پیدا کرده بود, ولی بنظر میرسید که زورکی نفهمیدنش دیگه واسه کسی خیلی هم معمولی نبود ؛ و بخاطر همین از موقعه ائی که وسط یه فرهنگ اسلامی واسه صلوات فرستادن به روح رفتهً کسی از شعار سیاسی استفاده شده بود , تلنگر یادش به اجین شدن یه جور مرام سیاسی با خونش توی سکولاریسم عشیره ائش افتاده بود
خلاصه که چیزایه عجیب غریب زیادی واسش اتفاق افتاده بود که البته دیگه خیلی هم واسه کسی چیزه قابل توجهی نبود؛ چون قبول داشتن یه فلسفهً قدیمی با بهره گرفتن از تمامی ابزار تکفیر و تهدید دیگه به صورت زورکی واسه هیچ کس یه چیزه قابل پذیرشی نبود؛ یا مثلاً نقش مغایرت ایدوئولوژی حجتیه با لیبراریسم اقتصادی واسه همه از همون ابتدا یه چیزه بدیهی بود ولی درعوضش جدیداً قبول نداشتن تاثیرمنفی تفکری مثل مولا خمینی از اول تا حالا بین برو بچه های سبز یه چیز غیر طبیعی بود ؛ که البته این چیزا با چیزایه جالبی که جدیداً اتفاق افتاده بود خیلی هم قابل مقایسه نبود.
مثلاً اولین حرکت مشکوک وسط ما از طرف کسی یه جای عوضی روی پاشنهً سیاسی اسرائیل صورت گرفته بود و در جوابش با بیانیهً سبز مردمی از طرف یه ننهً داغدیده روبرو شده بود و صدورش هم به یه صورتی قابل پذیرش عموم قرارگرفته بود ولی با یاد این موضوع و ارتباط تلاش سپاه واسه رسیدن به قدرت هسته ائی و دور زدن منافع غرب بالای سر جنبش سبز واسه همه یه چیزه قابل برسی بود , که البته این موارد در ارتباط با قاب گرفتن عکس امام سر سفرهً هفت سین کسی نبود ولی تضادش با فرستادن پیام تسلیت به مناسبت فوت مادر یه خونوادهً روحانی رانده شده از طرف امام یه چیزه غریبی بود؛ حالا بگذریم که این حرکات در عین حال دریا نوردی با قایق یا کشتی شکسته توی هوای توفانی حکومت اسلامی صورت گرفته بود
با همهً این حرفا توی این اوضاع صریح شدن افکار بچه ها برا پیدا کردن یه علمی واسه چرخوندن چرخ مملکتشون بجز قوانین الاهی یه چیزه قشنگی شده بود و تلنگرهم با جا افتادن مبارزه منفی میون همه چشم به راه گره خوردن سبزا توی سیزده بدر واسه بدر کردن نحسیه امام سیزدهم از فرهنگ آب و خاکش نشسته بود.

Saturday 20 March 2010

تلنگری که با یه امیدی سر سفرهً سال نو نشسته بود

ایندفعه که تلنگر مدادش بدستش افتاده بود چیزائی مثل خون ریخته شدهً سال گذشته روی اسفالت یادش امده بود و باز هم از فکر تیکه پاره شدن بچهً مردم زیر شکنجه اشکش در امده بود یا فکرش از زندونی موندن همقطارش یه گوشه ائی همینجوری پریشون مونده بود و از همه بیشتر یاد اون بچهً پا پتی که آدامس میفروخت بد جوری به دلش خنج انداخته بود , ولی با همهً این حرفا مثل اینکه توی یه گوشه ائی از خاطرش یه ستاره سبز بهش چشمک زده بود چون دیگه همه دیده بودن که یه راه و رسم جدیدی واسه زندگی پیدا شده بود و همه چی با یه حال و هوایه تازه عوض شده بود
آخه یه چشمه ائی وسط این سبزه زار پدیدار شده بود که دیگه هر کسی که سراغش رفته بود با معرفت از سر چشمه برگشته بود و واسه پیدا کردن یارش توی مجادله و اختلاف نظر گُل صفا رو جلوی دماغ آدم عصبانی گرفته بود یا توی ترکه بازی یه بسیجی ُقل چماق روش مبارزشو با صبر پیشه کرده بود و واسه از رو بردن یه عقل کلی با حکم مذهبی فقط بلند بلند به ریش حاکم شرع خندیده بود یا همهً توانشو واشه تقصیر کار نشون دادن یکی دیگه بکار نگرفته بود و اشتباهشو با در میون گذشتنش با همه خیلی خوب تصحیح کرده بود و همه فهمیده بودن که همهً اینا باعث گره خوردن همه جوری دستی به همدیگه شده شده بود و بخاطر همین کندن شدن قال ظلم هم , همه جوری نزدیکتر شده بود
خلاصه که تلنگر نمی دونست که سالی که گذشت ساله خوبی بود یا سال بدی بود ولی با یه امیدی سر سفرهً سال نو نشسته بود چون میدونست که واسه رسیدن به روز خوشی , اینهمه سختی کشیدن بی نتیجه نبود

Tuesday 9 March 2010

تلنگر چهارچشمی منتظر نوروز با طبیعت سبزش مونده بود

ایندفه که تلنگر مدادشو دستش گرفته بود نه از این بری بود نه از اون بری بود و نه دیگه حتی در به در هر کی به هر کی بود, و شاید فقط بخاطر حرف زدن با یکی دیگه بهانش یکی بود یکی نبود شده بود .

آخه میدونی چند وقتی بود که خجالت و تعارف رو کنار گذشته بود و مثل همه هر جوری که دلش خواسته بود وسط همه چی تنگیده بود , و از مسایل روزمره یا حال و روزش توی حکومت اسلامی زیاد حرف زده بود, حتی پنا ه بر خدا سر مواضعش توی مسایل فرا منطقه ائی هم کوتاه نیومده بود , یا مثلاً زبونم لال فکر میکرد اصل کشف همه گیر شدن جنبش سبز در عصهً جهانی و تاثیرش توی تحولات منطقه ائی به دست خودش تنها انجام شده بود ؛ و همهً اینا بخاطر این سرش امده بود که هی توی شبکه های مجازی عَلم کتون پیچ سبز دیده بود, یا حتی توی پخش کردن خبر زندانی شدن یکی دیگه یه شعار انقلابی داده بود, خلاصه که هی پشت سر هم از هرچی که دم دستش افتاده بو.د و هر جوری که دلش خواسته بود هی انتقاد کرده بود ؛ و دغ و دلیشو.با بلغور کردن هر چی به نظرش رسیده جلو همه خالی کرده بود.

ولی میدونی اصلاً توی دعوای دیگرون به هیچ وجهی دخالتی نکرده بود, یا در مورد تلاش واسه حق بقای آدم اولیه با وجود یه سلطنت مدرنی با شیوهً دینی نظامی هم چیزی به نظرش نرسیده بود, چون از چند روز پیش که یه خبری از طرف مردم کردستان عراق که در حال جشن واسه به ثمر رسوندن یه رنگ تازه بودن به گوشش رسیده بود, همینجوری تکلیف تفکر امام با حکم سنگسار یا یه جهاد فرهنگی توی تخیلش سرجاش باقی مونده بود, و با همهً این وجود پا فشاری یه سبز ثمری واسه پاسداری از یه بی راهه هنوز واسش عجیب مونده بود ولی چون سازگاری با یکی دیگه رو به عنوان رمز پیروزی یاد گرفته بود توی این قضیه مثل بقیه سرجاش ساکت مونده بود

خلاصه که چند وقتی بود که هی یاد پول برق مجانی و حجاب اجباری افتاده بود و هی دمی از عدالت و محافل روحانی شنیده بود ؛ ولی توی یاد سنگر و خاکریز فقط حس آدم کشی چندین ساله به امر واجب کفائی به نظرش رسیده بود؛ بخاطر همین یاد گذشته رو یه کناری گذاشته بود و با یاد همرزم قدیمیش به فکرحفظ یه سنگر محکم توی این جنگ نرم افتاده بود؛البته خیلی هم حرفی مهمی هم نزده بود, ولی چون چند وقتی پیش با پشتیبانیه سبزخانوادگی با نشستن حضرت مصلحت نظام بغل دست مقام رهبری مواجه شده بود, ازخودش سوال کرده بود؛ که دیگه اینجوریشو دیده بود؟

بگذریم , بیچاره تلنگر درد و دلش سر قضیهً تشنج فرهنگی بود چون بقول یکی از بچه ها دیگه فرق سکولاریسم اخلاقی یا حزبی بعد از کلی وقت واسش دیدنی شده بود, و درهمین رابطه با پایین امدن بغچهً فمینسم اسلامی از بالای تاقچه یه کمی شنگولتر شده بود, ولی چون رفیقیش از قبل سر از این چیزا بیشتر در آورده بود, حرف زدن در موردشو با تواضع به یکی دیگه واسه ذکرش با هر تناسبی ول کرده بود

ولی خودمونیم توی این حین وبین تاکید کردن حضرت آقا به توقع بیشتر از قوهً قضائیه واسه تنبیه کردن مردم هم بد جوری بهش فشار اورده بود؛ ولی جوابش رو با صبر کردن واسه حل مناقشهً مجلس با رئیس جمهور واسه آینده کنار کذاشته بود؛ آخه میدونست که 30 سال نا سازگاریه اقلیمی با مقدس ترین سیستم اقتصادی یا امنیتی یه چیزه الکی نبود , یا درست کردن یه خرابه هرجائی توی این دنیا بعد از اینهمه جنگ و زد و خورد به این آسونیها هم نبود؛ ولی نمیدونم چرا توی این جریان واسه سرو صدای قاشق زنی یا داریهً حاجی فیروز بجای انفجار ترقه توی آتیش بازیه چند هزار ساله دلش تنگ شده بود؛ در عین حال جای فکر کردن به یه صفای تازه رو با مسایلی مثل ارتباط وضع معیشتیه یه دست پینه بسته با اعتصاب کارگری عوضی گرفته بود, و با یاد توکل به همون دست به فکر یه خونه تکونی اساسی افتاده بود ؛ و با وجود همهً این حرفا چهارچشمی منتظر نوروز با همهً طبیعت سبزش مونده بود

Tuesday 16 February 2010

تلنگری که توی سبزه ها دست به عصا وایساده بود


بازم یکی بود و یکی نبود و مدادی بود و بعد هم تلنگری بود که یه جوری از چند وقتی پیش دلشورهً این مبارزه رو به دلش گرفته بود , چون هرچی باشه خبر دارم که چی تو دلش گذشته بود؛ یا حتی میدونیم بیچاره چی جوری شروع به یاد گرفتن مبارزهً با مرام ضد انسانی کرده بود.
شاید بخاطراینه که مجبور به گرفتن عصا توی دستش میونه یه پایان واسه این دیکتاتوری شده بود .
چون بنظرش رسیده بود که کمی جریان واسش قروقاطی شده بود؛
اینیکه کی میخواد بره چه وقت رفتنی یه چیزی بود ؛ چی جوری میخواد بره کی میخواد بیا یه چیزه دیگه بود
چون رفتن حکومت اسلامی دیگه واسه همه حتمی شده بود ؛ ولی میدونس کنار اومدن بابای کمونیست با میر حسین فقط سر مسایل اعتقادی نبود ؛ یا شاخ و شونه کشیدن سلطنت طلب و جمهوری خواه سر باز نوشت قانون اساسی واسش یه چیزه قدیمی بود.
ولی تلنگر مونده بود و طا کردن با پیغمر سنتیمون که از کشتی گرفتن با حضرت فیل هم مشکلترشده بود.
و حرف زدنش در مورد آیندهً ایران سر اختلاف دوتا کاکو که واسش دیگه قوز بالاقوز شده بود
چون یه جوری هرکی به هرکی شده بود ؛ و هنوز لحاف ملا پس گرفته نشده بود , سرش بین همه دعوا شده بود, یا اصلاً از برخورد بچهً کم حوصله با سکوت و دیدن یه فرصت طلب توی این قافله کفرش گرفته بود
چی بگه تلنگر که اصلاً یکی دیگه راس گفته بود ؛ که همه سبزکی میدونستیم نخواستمون از اول چی چی بود ؛ ولی هچکی یادش نیس قرارمون سر صلح سبز اصلاً چی چی بود .
از یه طرف با شاهنامه به فکر راه انداختن چنتائی هستهً زیر زمینی افتاده بود؛ از یه طرف دیگه برق از کلش با یاد پولی که از ایران پرواز میکرد پریده بود
بیچاره تلنگر دیگه به منمن کردن افتاده بود
با خودش میگفت فکر کن اصلاً
این آخوند بازیا تموم شده بود ؛ یا مثلاً حکومت بعدی همین الان اتفاق افتاده بود؛ وهمونی که همه دوس میداریم واسه اداره کردن شهرمون اجرا شده بود و با یه روش تلنگری وضع زندگی واسه همهمون بهتر شده بود ؛ یاد محلهً کوزه گری و اعتیاد باباش به مسجد رفتن افتاده بود , یاد کاکاش با کاباره و بازار مسگرا وسط نصف شب افتاده بود؛ یا یاد ننش که ازچند وقت پیش یه شاهنشاهی یا امامزاده ائی توی زندگیش اتفاق افتاده بود
ولی یاد خواهرش که دیگه خدا رو هم بنده نبود و معتقد به یه حکومت لائک شده بود؛ اصلاً از جلو چیشش هم رد نشده بود
همش فکر میکرد اصلاً خر در چمن بود , حالا دیگه چی به چی , چیجوری , چیچی شده بود
آخه بیچاره تلنگر چند وقتی کنج خونه منتظر یه همسنگر نشسته بود , ولی وقتی سر بزنگاه که یه فرصت پیدا شده بود, هر کسی ساز خودشو واسه خودش تنها زده بود , و راه خودشو واسه خودش تنها دیده بود.
میدونی وسط فکر کردن یهو یاد یه صلحی توی روح آینده سبز افتاده بود ؛ یا یاد یه خدای نرم و نازکی که روی دنیا بختک نزده بود و به فکر پیدا کردن یه مزیت واسه مبارزه افتاده بود؛ یا اصلاً حرف درب و داغون نکردن همین سنگ نیم بند هم از دهنش در نرفته بود
خلاصه که حالش گرفته بود ولی یاد یاری که از چهار تا خیابون اونطرفتر سر در اورده بود , همه جوری خیالشو راحت کرده بود , و حرفی هم به کسی از نگه داشتن اخلاق 2500 ساله یا پرچم 200ساله نزده بود .
ولی وقتی توی یاد چهار شنبه سوری با ترقه بازی افتاده بود ؛ واسه له نشدن بچه ننه زیر زنجیر تانک , تا خود سیزده بدر توی سبزه ها دست به عصا وایساده بود

Sunday 7 February 2010

فیلم مبارک دهً فجر در آغاز سی و یکمین سالگرد پیروزی اتقلاب اسلامی

دههً مبارک فجر به مناسبت آغاز سی و یکمین سالگرد پیروزی اتقلاب اسلامی در شرایط با شکوهی بعد از بلند شدن سر و صدا در مباحث قیمت خیار و گرجه فرنگی تا تمهیداتی برای از سر گیری مُنُو تکنولوژی در نظام روحانی کشور توسط چندین موش و کرم خاکی , که به وسیلهً یک موشک بالستیکی به فضای ملکوتی خارج از جو زمین فرستاده شده بودند افتتاح شد , و همراه با به حالت آماده باش در آوردن کلیه نیروهای نظامی در سطوح بومی و ملی بخاطر تهدیدات چند بیشمار سبز الکی به انگولک کردن مرکز متمرکز رهبری ادامه یافت تا توطعهً دشمن در نطفه خفه و چشم فتنه از کاسه به سود امت معتقد دراورده شود
به همین مناسبت در جهت شکوفائی در جبهه های نظری و اعتقادی حکومت اسلامی جشنوارهً فیلمی که از قدیم در جریان بود با وضع بسیار فجعتری برگذار شد که در پایان طبق اعلام هیئت داوران این جشنواره فیلم حرامزادگان پدر سوخته ساختهً خود نظام اسلامی کاندید اخذ مقام نخست برای تمامی جوایز این رخداد تاریخی شناخته شد
اسامی برندگان جوایز در بخشهای مختلف به شرح ذیل اعلام شد .
جایزهً چماق برقی در بخش فنی , به بسیج محله بعلت راه اندازی و هدایت مجذوبینی در ولایت با عقب ماندگی های ذهنی اهدا شد .
در بخش هنری این جشنواره جایزهً حقهً وافور به حسین شریعت مداری از روزنامهً کیهان بعلت ابداع سبک نوینی در فحاشی به سکوت تعلق گرفت.
در بخش فرهنگی و الهی , جایزهً سنگ پای نخراشیده به صورت نامتوازنی مابین مستربین فیلسوف از نهاد ریاست جمهوری و آیت آلله بی اهمیت کم حوصله دبیر وقت مجلس خربزه خواران بعلت ترجمهً خارالقاعده ائی از احکام دینی تقسیم شد.
در بخش افکت و صدا گذاری , جایزهً تغار شکسته کشور به اعمهً جمعه بعلت کف زدن ممتد در مراسم اعدام بچه های مردم تقدیم شد.
در بخش مهارت های حرفه ائی تعدادی از جوایز توسط سربازان گم نام امام زمان از روی میز اهدای جوایز این جشنواره به سرقت رفت.
جایزهً اجل معلق مربوط به بخش تصویر و جلوه های ویژه منحصراً از طرف قوهً قضائیه بعلت همکاری در کشت و کشتار و رواج داغ دیدگی دربین مادران مملکت بتصرف در آمد
جایزهً فیلم نامهً اول این رویداد به بخش عقیدتی سپاه به علت سر در گم کردن مبانی اصولی بینش حکومت تعلق گرفت که با مشارکت شاخهً نظامی پاسداران انقلاب اسلامی در کارگردانی این فیلم حایز ربودن جایزه ًممتاز به گروگان گرفتن ارکان حکومت شد
در بخش اهدای نقدی جوایز به تهیه کنندگان این فیلم جایزهً پول نفت بین همه تقسیم شد و هر کس که زور بیشتری داشت مقدار بیشتری در خارج از کشور سپرده گذاری کرد.

لازم بذکر است که بعلت آشفتگی زیاد در احراز سیاستی واحد در مقابل از بین رفتن ترس در قیام سبز برای رویاروئی با دست اندر کاران این جشنواره , اعلام جوایز هنر پیشگان اول تا صدم این جشنواره به بعد از بیست ودوم بهمن به تعلیق افتاد

Sunday 31 January 2010

آجیل مشکل گشا سر قدمگاه سبز

دوباره تلنگر یه گوشهً ِدنجی گیر ُاورده بود و داشت با مدادش بازی میکرد که یادش افتاد مصاعب داره با چه سرعتی از بیخ گوشه دنیا در میره.
مثلاً از سر حکمت خدا ؛ جدید ترین زلزله توی دنیا درست یه جائی میاد که فقیرترین کشور اقیانوسیه با خاک یکسان بشه تا بوسیلهً اون شاید ستا رئیس جمهور آمریکائی بتونن آبرومندانه رخی بعنوانه کمک به بشر به بقیه نشون بدن ؛ ولی بدبختانه از زور مشکلات اقتصادیشون چند هفته طول میکشه تا دستورشروع کردن به ساخت وسازه چنتا چادر سفید واسه فرستادن به چهار قدمیشون یادش بیفته ؛ و در همون حین چون مسالهً مبارزه با تروریسم خیلی از تمام مسائل انسانی در عوالم استراتیژیکی جهانیتر سه سوته یکی از کارمندایه پنتاگون حوس میکنه یه اسکادران آخرین مدل پدافند ضد موشکی واسه آسیب نرسیدن به اموالش توی پهنهً خلیج فارس مستقر بکنه تا هوای همهً کارا فقط دم دست یکی باشه و خطری از طرف مملکت بسر زنون اسلامی متوجهً جامعهً شنگوله سرمایه دار نباشه .
خوب دیگه لابد اینم یه حکمتیه که نقشهً مملکت ما وسط دوتا کشور افتاده که خیلی وقت نیس واسه رواج آسون دمکراسی با فشاره( بی پنجاه و دو) دستکاری شدن ؛ و بخاط همین هم تلنگر دوست نداره که سر از کاره خدا توی موضوعات فرا منطقه ائی در بیاره , تا شاید بیشتر بتونه بیاد دعوایه سی ساله ائی که توی مملکتش افتاده باشه.
جر و بحثی که هرچی پیش میریم با حدت وعزم بیشتر داره بدست هر کسی که کجکی فکر میکنه ُگر میگره؛ و این باعث شده که شاید آقای رئیس جمهور وهمچنین مستر بین دولت عرفانی با دیپلماسیه چپندرقیچی و ادبیات دهن کجی همینجوری خجالت نکشیده در عرصه های ملی و بین المللی باز هم زیر آبی تشریف داشته باشن, و زبونم لال یه وقت به مجلس بدر نخوره مصلحت نظام فرصتی ندن که بعد از بد و بیرا شنیدن از هر ترقه ائی َگلُ گیجتر از همیشه چارهً درست و حسابی واسه محکم کردن پایه ً شل و ول حکومت اسلامی به رهبرش داشته باشه؛ همون رهبر و منادی انقلابی که که چند وقتی هست به دست سپاه گروگان گرفته شده و نتیجه ائی بجز مرتبط موندن بند ناف رژیم مقدس به دم مبارک رئیس خراب کارا به جا نذاشته .
ولی جالب اینه توی این دعوا سر لحاف ملا, بعلت فقر آی کیو مابین تحلیلگرای نظامی که چند وقتی هست اشغال فرهنگ ایران جزو فتوحاتشون قرار گرفته ؛ یه دانشجویه بچه گدا چون زور میزده تا یه چیزه جدیدتری هم بفهمه به دار عدالت آویزون شده ؛ که این باز آه از نهاد هر رنگی از آدما وسط کرهً زمین در ُاورده.
ولی این اشک آلود بودن چشم دنیا از موقعی که آپارتاید اسرائلی هم وجود داشته یه چیزه جدیدی نیس که ملت جنگ زدهً تاریخی بهش خو نداشته باشن , و همه بغیر از تلنگر هم میدونن که تا کی ممکنه طول بکشه که این مجا دله سر و سامونی بگیره و همه چی سبزی ناک توی دنیا مراوده بشه .
پس حالا که وجدانی هم مدتی واسه جا گذاشتن تمیز سنگ صلح قاموس سبز غایل نیسیم ؛ توی بیست و دویه بهمن باشه یا یا توی چهارشنبه سوری؛ نوروز سبز تنها چیزیه که تلنگر به عنوان آجیل مشکل گشا سر مزاره حکومت دروغ یا قمدگاه جدید سبز میزاره

Saturday 23 January 2010

پس چاق سلامتی با شمو تا سکوت بیست دو بهمن

همین که دوباره بعد از چند وقتی مدادی دستم افتاد فهمیدم که تلنگر چند وقتیه که ترشی نخورده و این باعث شده که همون جوری آسون مثل بقیه به مخالفتش با حکومت اسلامی ادامه بده ؛ ولی بعد از اینکه چند روزی پیش یه پیامی تلاپی خورد تخت پیشونی فیس پوکش , یادش افتاده کم کم داره با مبارزه در راه نفوز منفی تفصیرقرآنی در خود قانون اخلاقی هم خو میگیره .
جریان از این قراره که سبزینه یه اعلامیه صادر کرده بود و داشت بین بچه ها پخش میکرد که توش حتی راحت به آدم و حوا ئی که فقط 3000 ساله عمر دارن فحش آنارشیستی میده.
بهتر که یه نگاهی با هم از روش بکنیم بعد بیشتر بهش میخندیم


قتل و تجاوز با الله و اکبر ،،را تا به کی میخواهیم در وطن با خرافات و قوانین ضد انسانی قرآن حمایت کنیم ؟؟؟؟اسلام دین و شریعت قتل و کشتار و تجاوز،،را باید از وطن بیرون راند،،این تنها راه آزادی وطن از اسارت زنجیر قاتلین با آرم ،،،الله،،،میباشد،،هموطن با خوندن قرآن به فارسی و فقط ترجمه خود و دیگران را آگاه کنیم،،که ا گاهی بهـــتـــرین سلاح مبارزه با خرافات شیطانی اسلام و قاتلین و مجریان آن میباشذ
.
رضا قلی جان خال خال پشمی।
...

حالا اینجور اعلامیه ها که داره از هر طرف هی شاطالاپی میخوره پس کلهً ولایت فقیه نشون نمیده که اون زخمی که رهبر مطهر از فشار دشمنش داره هی در موردش جار میزنه به کجاشون داره درد میندازه
شاید ایجوری که شواهد داره نشون میده باید فقط منتظر یه کسی مثل نمایندهً محرمانهً امام زمان باشیم که پا در میونی کنه تا رهبر شعیان جهان از قضیهً به پا خواستن ماتادور های گاو باز هم در حمایت از جنبش زنان سبز خبردار بشه, تا احتمالاً ایشون طبق یه استراتژی قدیمی به فکر یه جای خالی روی سندلیه ایزی جت هم باشن.
شاید هم این حال و هوا داره میگه که یارو از موقعی که شاتاراق خورده توی گوشش داره
لپو لو میره ولی هنوز مشتش به طرف باستانی واسه زخمی کردن بیشترش نشونه رفته
.
بگذریم ... وسط خودمون که تلنگری حرف میزنیم واسه همه معلومه که ایشون دیگه از تخم به بند سبز آویزون مونده و کارش تمومه پس از قبل خیلی هم عرج و قربی بیشتر از رئیس جمهورمون واسه حرف زدن نداره
.
ولی این همه تلاقو تلوق کردن یاد تلنگر انداخت که چند وقتی پیش فحشی فاشیستی به روش کله فولادی از یکی از ناهمشهریاش خورده بود ولی به احترام چنتا پیره زن مسجدرو هنوز جیکشم در نیومده بود.
والو تلنگر طرز حرفزدنش اصلاً مثل مبارزه با بابام نیس , یا حتی از ایکه چنتا پیره مرد جلو مسجد آتشیها آتیش بازی راه انداختن تِـرتِـر بخنده خجالت نمیکشه؛ ولی از وقتی حضرت آیت الله دایناسوریان ریش قرمزی از کشتار معجزه گر انسانی در راه پایداری ناب آبکی در عرصه های ملی هم سخنانی از تلوزیون تلاوت فرمودند عرصه بهش تنگ امده که چرا یه استانی از مملکت باید نمایده ائی مثل ایشون با سوابق زمین خواریء پابرجا یا رویائی مثل به زوزگار نشوندن ننه ها به ببم ببم گفتن داشته باشه.
کسی که خیلی رک رئیس تازه به دوران رسیدهً فدراسیون اسب سواری و تیر اندازی روی بچهً مردم شناخته میشه و واسه حموم خَزینش استخر سر بستهً اول بلوار چمران قروق میشه ؛
ولی طی خاطرهً همون بیانیهً سبزینه اول این چرخونهً کلام میشه یه جوابی به بندهً خدا داد که :
رود کُوپُلم چند وقتی دیگه همون بچهً دروازه شادوی یه تیپائی تو کونت بند بکنه که تشه برق از اون جات دره تا تو هم مثل بزغالهً مشهدی ار ار نکنی.
پس چاق سلامتی با شمو تا سکوت بیست دو بهمن

Tuesday 19 January 2010

بیستُ دوم سبزکی




هنوز هم یکی بود یکی نبود و توی این هرکی به هرکیه جنون هویت آدما محارب شدن واسه همه از جمله تلنگر چیزه خوبی شده بود , چون دیگه اجرای عدالت مسخره بازی توی مملکت به سبک الهی به اوج خودش رسیده بود.
آخه طبق آخرین حواس پرتیه نظام ؛ مجلس یه طرحی هیچ فوریتی واسه رسیدگی به کشته شدن سه نفر توی کهریزک دستش گرفته بود, ولی یه بارگی سند محکومیت بین المللی بر ضد خود رژیم ازش در رفته بود, ولی در همون زمان برخورد قاطع فقط با سی تا از همون ننه های بچه مرده واسه الطیام دل درد گرفتهً رهبر مسلمین جهان بدست نیروی مبتکر انتظامی به اجرا در اُمده بود .
حالا بگذریم که عَلم شنگهً مجلس واسه دخالت توی کار قوهً قضائیه همش بخاطر هدر دادن اسم مهرهً سوخته ائی مثل مرتضوی صورت گرفته بود؛ یا چند وقتی بود که سپاه بخاطر کمک به امام زمان دنباله نخ اینترنتی واسه بیرون کشیدن سبزا از دنیای ارتباطیشون افتاده بود؛ ولی بجاش به دستورهمون ارکان مقتدراسلامی بدبخت ابراهیم یزدی توی بیمارستان واسه اعترف کردن به سیمِ سی سی یو بسته شده بود؛ یا بسیجی که وسط خیابون یه کلاشینکف با سر نیزه دستش گرفته بود و برا مبارزه با هرچی ضد آقاشه دنیا رو با فحش خوهر مادر به نفس کشی طلبیده بود
شاید همهً اینا به بخاطر یاری رساندن بیشتر بدست چلاق دراز موندهً رهبر اتفاق افتاده بود؛ که این روزا با ادا اطوارِی مثل مناظرهً تلوزیونی یا پدیدار شدن یه نشریه باسم همت توی بلوای مطبوعات مادر مرده یه جوری ناقص تراز همیشه به نظر رسیده بود।
با این اوضاع که همه گفتن دیگه بند شلوار رژیم اسلامی از پاش در رفته بود و حتی آقای رئیس جمهور هم اعترافی کرده بود که توی جلد کت شلواریش بی قواره تر از همیشه واسه کمک به جریان فروپاشی رژیم مجبور به وجه وُجه کردن شده بود
یا اصلاً خیلی چیزای دیگه که اتفاق افتاده بود و باعث غیظ یا خندهً همه شده بود

بگذریم شاید هرجفنگی مثل تلنگر از قبل اینو گفته بود که با این همه کارای هچل هفت نخبه های اسلامی همه چی قاطی پاطی واسه یه پیروزی دیگه توی بیستُ دوم سبزکی مهیا شده بود