Tuesday 19 January 2010

بیستُ دوم سبزکی




هنوز هم یکی بود یکی نبود و توی این هرکی به هرکیه جنون هویت آدما محارب شدن واسه همه از جمله تلنگر چیزه خوبی شده بود , چون دیگه اجرای عدالت مسخره بازی توی مملکت به سبک الهی به اوج خودش رسیده بود.
آخه طبق آخرین حواس پرتیه نظام ؛ مجلس یه طرحی هیچ فوریتی واسه رسیدگی به کشته شدن سه نفر توی کهریزک دستش گرفته بود, ولی یه بارگی سند محکومیت بین المللی بر ضد خود رژیم ازش در رفته بود, ولی در همون زمان برخورد قاطع فقط با سی تا از همون ننه های بچه مرده واسه الطیام دل درد گرفتهً رهبر مسلمین جهان بدست نیروی مبتکر انتظامی به اجرا در اُمده بود .
حالا بگذریم که عَلم شنگهً مجلس واسه دخالت توی کار قوهً قضائیه همش بخاطر هدر دادن اسم مهرهً سوخته ائی مثل مرتضوی صورت گرفته بود؛ یا چند وقتی بود که سپاه بخاطر کمک به امام زمان دنباله نخ اینترنتی واسه بیرون کشیدن سبزا از دنیای ارتباطیشون افتاده بود؛ ولی بجاش به دستورهمون ارکان مقتدراسلامی بدبخت ابراهیم یزدی توی بیمارستان واسه اعترف کردن به سیمِ سی سی یو بسته شده بود؛ یا بسیجی که وسط خیابون یه کلاشینکف با سر نیزه دستش گرفته بود و برا مبارزه با هرچی ضد آقاشه دنیا رو با فحش خوهر مادر به نفس کشی طلبیده بود
شاید همهً اینا به بخاطر یاری رساندن بیشتر بدست چلاق دراز موندهً رهبر اتفاق افتاده بود؛ که این روزا با ادا اطوارِی مثل مناظرهً تلوزیونی یا پدیدار شدن یه نشریه باسم همت توی بلوای مطبوعات مادر مرده یه جوری ناقص تراز همیشه به نظر رسیده بود।
با این اوضاع که همه گفتن دیگه بند شلوار رژیم اسلامی از پاش در رفته بود و حتی آقای رئیس جمهور هم اعترافی کرده بود که توی جلد کت شلواریش بی قواره تر از همیشه واسه کمک به جریان فروپاشی رژیم مجبور به وجه وُجه کردن شده بود
یا اصلاً خیلی چیزای دیگه که اتفاق افتاده بود و باعث غیظ یا خندهً همه شده بود

بگذریم شاید هرجفنگی مثل تلنگر از قبل اینو گفته بود که با این همه کارای هچل هفت نخبه های اسلامی همه چی قاطی پاطی واسه یه پیروزی دیگه توی بیستُ دوم سبزکی مهیا شده بود

No comments:

Post a Comment