Tuesday 9 March 2010

تلنگر چهارچشمی منتظر نوروز با طبیعت سبزش مونده بود

ایندفه که تلنگر مدادشو دستش گرفته بود نه از این بری بود نه از اون بری بود و نه دیگه حتی در به در هر کی به هر کی بود, و شاید فقط بخاطر حرف زدن با یکی دیگه بهانش یکی بود یکی نبود شده بود .

آخه میدونی چند وقتی بود که خجالت و تعارف رو کنار گذشته بود و مثل همه هر جوری که دلش خواسته بود وسط همه چی تنگیده بود , و از مسایل روزمره یا حال و روزش توی حکومت اسلامی زیاد حرف زده بود, حتی پنا ه بر خدا سر مواضعش توی مسایل فرا منطقه ائی هم کوتاه نیومده بود , یا مثلاً زبونم لال فکر میکرد اصل کشف همه گیر شدن جنبش سبز در عصهً جهانی و تاثیرش توی تحولات منطقه ائی به دست خودش تنها انجام شده بود ؛ و همهً اینا بخاطر این سرش امده بود که هی توی شبکه های مجازی عَلم کتون پیچ سبز دیده بود, یا حتی توی پخش کردن خبر زندانی شدن یکی دیگه یه شعار انقلابی داده بود, خلاصه که هی پشت سر هم از هرچی که دم دستش افتاده بو.د و هر جوری که دلش خواسته بود هی انتقاد کرده بود ؛ و دغ و دلیشو.با بلغور کردن هر چی به نظرش رسیده جلو همه خالی کرده بود.

ولی میدونی اصلاً توی دعوای دیگرون به هیچ وجهی دخالتی نکرده بود, یا در مورد تلاش واسه حق بقای آدم اولیه با وجود یه سلطنت مدرنی با شیوهً دینی نظامی هم چیزی به نظرش نرسیده بود, چون از چند روز پیش که یه خبری از طرف مردم کردستان عراق که در حال جشن واسه به ثمر رسوندن یه رنگ تازه بودن به گوشش رسیده بود, همینجوری تکلیف تفکر امام با حکم سنگسار یا یه جهاد فرهنگی توی تخیلش سرجاش باقی مونده بود, و با همهً این وجود پا فشاری یه سبز ثمری واسه پاسداری از یه بی راهه هنوز واسش عجیب مونده بود ولی چون سازگاری با یکی دیگه رو به عنوان رمز پیروزی یاد گرفته بود توی این قضیه مثل بقیه سرجاش ساکت مونده بود

خلاصه که چند وقتی بود که هی یاد پول برق مجانی و حجاب اجباری افتاده بود و هی دمی از عدالت و محافل روحانی شنیده بود ؛ ولی توی یاد سنگر و خاکریز فقط حس آدم کشی چندین ساله به امر واجب کفائی به نظرش رسیده بود؛ بخاطر همین یاد گذشته رو یه کناری گذاشته بود و با یاد همرزم قدیمیش به فکرحفظ یه سنگر محکم توی این جنگ نرم افتاده بود؛البته خیلی هم حرفی مهمی هم نزده بود, ولی چون چند وقتی پیش با پشتیبانیه سبزخانوادگی با نشستن حضرت مصلحت نظام بغل دست مقام رهبری مواجه شده بود, ازخودش سوال کرده بود؛ که دیگه اینجوریشو دیده بود؟

بگذریم , بیچاره تلنگر درد و دلش سر قضیهً تشنج فرهنگی بود چون بقول یکی از بچه ها دیگه فرق سکولاریسم اخلاقی یا حزبی بعد از کلی وقت واسش دیدنی شده بود, و درهمین رابطه با پایین امدن بغچهً فمینسم اسلامی از بالای تاقچه یه کمی شنگولتر شده بود, ولی چون رفیقیش از قبل سر از این چیزا بیشتر در آورده بود, حرف زدن در موردشو با تواضع به یکی دیگه واسه ذکرش با هر تناسبی ول کرده بود

ولی خودمونیم توی این حین وبین تاکید کردن حضرت آقا به توقع بیشتر از قوهً قضائیه واسه تنبیه کردن مردم هم بد جوری بهش فشار اورده بود؛ ولی جوابش رو با صبر کردن واسه حل مناقشهً مجلس با رئیس جمهور واسه آینده کنار کذاشته بود؛ آخه میدونست که 30 سال نا سازگاریه اقلیمی با مقدس ترین سیستم اقتصادی یا امنیتی یه چیزه الکی نبود , یا درست کردن یه خرابه هرجائی توی این دنیا بعد از اینهمه جنگ و زد و خورد به این آسونیها هم نبود؛ ولی نمیدونم چرا توی این جریان واسه سرو صدای قاشق زنی یا داریهً حاجی فیروز بجای انفجار ترقه توی آتیش بازیه چند هزار ساله دلش تنگ شده بود؛ در عین حال جای فکر کردن به یه صفای تازه رو با مسایلی مثل ارتباط وضع معیشتیه یه دست پینه بسته با اعتصاب کارگری عوضی گرفته بود, و با یاد توکل به همون دست به فکر یه خونه تکونی اساسی افتاده بود ؛ و با وجود همهً این حرفا چهارچشمی منتظر نوروز با همهً طبیعت سبزش مونده بود

No comments:

Post a Comment