Thursday 15 September 2011

تلنگری که واسش توجیه عدالت و فقاهت با یه دیکتاتور مطلقه چیز غیر باوری شده بود

راسش چند روز قبل از این روزائی که وضع دیکتاتورا با همدیگه هی پشت سرهم با کله از مطلقه بودن یکی یکی به ساقط شدن و محاکمه و دربدری رسیده بود , تلنگر بیاد درد دل کردن و مداد خودش توی یه گوشه ائی از این دنیا افتاده بود ؛ ولی حالا چون فکر میکرد دیگه سر از رمز ثبات این نظام خون ریز جنگجوی انقلابی کهنه کار اسلامی توی ای موقعیت با این همه بگیرو ببند توی منطقه در اُورده بود اینجوری کارش به خط خطی کردن کاغذ و گفتن یه جور بدیهیات وسط یه جمع خودمونی و بی ریاء کشیده شده بود. حالا بگذریم که اصلاً مبحث تاریخ پیدایش درک جدید انسان به عنوان یه موجود ناچیز و حقیر جلو خداوند جایئ واسه گفتگوی تلنگری با شما بجا نذاشته بود ولی بعد از کذشتن کلی وقت از بدویت و رسیدن به عصر تکامل دیگه حقیر شمردن عقل یه ملت توی توجیه ولایت و عدالت و فقاهت با یه دیکتاتور مطلقه واسش چیز غیر باوری شده بود .

اگه دروغ نگم توی همین تخیلات زودی یادش به چطور مسلط شدن این بندگان مبارز با عقل وادراک و علوم و شکل لطمه زدنش به وجدان انسان و خطر ناک بودن این نوع حرکت بسمت طرز تفکر بچه کوچیکا افتاده بود؛. آخه فکر میکرد که چی جوری شده که هنوز توی هزارهً سوم وسیلهً هدایت تحرکات حواس ماورالطبعهً کلی آدم به دست همون موجود در رفته از بهشت سالهای پیش از میلاد افتاده بود , یا حتی از یاد همدستی تمامی حضرات علما و مراجع متشکل شده از ولایت مطلقه فقیح واسه مبارزهً غیر پنهون و سیستماتیک با عقل و شعور و هنر حتی تو تاریخ و آینده هم چیشاش به شکل فجیعی از تعجب ورقمبیده بود, یا اصلاً چرا یه ایدئولوژیه بخصوص توی یه حکومت نظامی پرشده ازدستورات و معنویات بجا مونده از عهد عطیق باعث مطرح شدن تمام تطورات اقتصادی فقط یه قشر کم و بخصوصی از مردم شده بود یا چطوری با همین روش یه وسیله ائی واسه معمولی شدن دعای نماز صبح باباش واسه گرفتن جون همهً دشمنان اسلام شده بود, خلاصه که با همهً این تفکرات یادش امد که چرا همهً اینا با کلی چیزای دیگه باعث ثبات یه دیکتاتوری روی مبانی اعتقاد خودش و خونوادش شده بود . با همهً این احوال میفهمید که همه میدونن که این جریان یه امر غیر معمولی یا اتفاقی نبود و با این نتیجه گیری یه سوال کلی دیگه واسش پیش امده بود که اصلاً اکتشاف این همه معمولیات هیچ ارزشی دیگه وسه گفتنش گذاشته بود !

با همهً این احوال تلنگر فکر میکرد چرا وقتی ظهر عاشورا خیلی رک فحش آبدار نثار بسیجی و هر چی باطوم بدست کرده بود کلی توی بالاترین خوش به حالش شده بود و خیلی هم به همه خوش گذشته بود ولی وقتی حرف ازدرد اصلی و فرهنگ تاب پیدا کرده و سکولاریسم و دمکراسی یا حتی مخالفت با سیاست جنگی غرب توی منطقه زده بود, همه گوششون از حرف زدن در مورد فلسطین و افغانستان و عراق و منابع خشونت پراکنی دینی پر شده بود و یاد خاطرهً یازده سپتامبر هم واسه معتقدان صلح سبز مثل مناسبات دیپلماتیک فقط بشکل یه حرف سر زبونی در امده بود.