Tuesday 29 November 2011

تلنگری که به فکر خواهش واسه یه سر و صدای هماهنگی توی اپزسیون فرهیخته ضد تهاجم طلبی افتاده بود.

خدمونیم یه دولتی با نظامش دوباره قاطی پاتی با حرکات احمدی نژادی متولد و متحول  شده بود و یه بمبی هم یه گوشه ائی از دنیا با حضور پدر پاسدارش و چنتائی از دانشمندان ارتش بالیستک ولایت مفنجر شد بود, ولی تلنگر هنوز حوس دست زدن به مداش نکرده بود چون یه جورائی از بنتیجه نرسیدن کنگره ملی یا از بلند نبودن سر و صدا ش با خودش دلخوری پیداکرده بود و حوصلهً  درد و دل کردن با کسی پیدا نکرده بود .
 ولی حالا که یه چیزی جدیدی پیش امده بود که حتی بر طبق عادت دیرینه و بلیغ باستانی واسه همه    بصورت تحمیلی بودنش تبدیل شده ه بود, چون دیروز یکی از قدیمیترین صاحبان سیاستهای جهانی جدیداً در وسط  چهاراه پایتخت یه مملکت اسلامی دوباره دچار بروز التهبات خودجوش و آبرو ریزی کردن  به سبک حیدری با  کلوخ و کوکتل ملوتف جلو دوربین تلوزیون شده بود و جهان و سازمان ملل هم به اتفاق و خیلی سریع پشت سرهم اعلامیه ائی پر از سر و صداهای دیپلماماتیک در کرده بود تا  تلنگر با توجه به  این  که  میدونست دیگه حمایت از مخالفت با جنگ یا حمله به سفارت یه کشور بیگانه  احتیاجی به شروع کردن به سازگار شدن با روش مبارزهً مدنی پیدا نکرده بود به فکر خواهش کردن از یه کسی واسه یه جور اتحادی یا یه گردهمائی یا سر و صدای هماهنگی توی اپزسیون فرهیخته ضد تهاجم طلبی افتاده بود.

بگذریم که تلنگر یادش امده بود که اثار به جا مونده از قطع ارتباط یه نسلی با تاریخ و تمدن از پیدا شدن سر و کلهً یه فقیهی تفنگ  بدستی توی نماز جمعه سرعت پیشه کرده بود ولی با خودش فکر میکرد چرا به اسم امام حسین  که طفلکی از دست ظلم یه موقعی یه جائی دیگه کشته شده بود یه مملکت دیگه  دچار این همه انهدام تدریجی و ناگهانی با هم دیگه درآمیخته شده بود یا چرا مبانی اعتقادی هدف مبارزه اون مرحوم به یه منطقهً جغرافیائی دیکه هنوز با مفهوم سالم عملی منتقل نشده بود . چی بگه تلنگر که با خودش فکر میکرد چرا حالا راهپیمائی برعلیه جنگ و خونریزی توی یه  فرهنگ  با عظمتی با همین تعابیر یا حکم و فتوای یکی از لحاظ شرعی حروم شده بود