Monday 12 December 2011

تلنگری که فهمیده بود چرا نگارهً پنجهزار ساله با ضرب پتک منهدم شده بود


یه چند روزی بود که یاداشت کردنیا زیاد شده بود ولی یکی از این آخریش که توسط یه مستند ساز جدا شده از تفکر یکسویهً رژیم صادر شده بود خیلی معمولی یه دل و دماغ جدیدی به وجود اورده بود و به خاطر همین تلنگر دوباره یاد قلم و کاغذش واسه درد و دل کردن با چنتا آدم با حال افتاده بود و خیلی خودمونی در مورد این موضوع اینجوری با خودش فکر کرده بود , که این  بابا چه آدم خوشفکر و شجاعی به نظر رسید بود ؛ یا یادش امده بود که  چند وقت پیش هم گفتن کلمات سر و چاه مستراب از طرف همین آقا به صورت احترام آمیزی باعث افتخارش شده بود و میدونست که شکنجه کردن تلاش واسه خفه کردن یه فرد همیشه انقلابی هم به گذشتهً هیچ کس هیچ ارتباطی پیدا نکرده بود و اصلاً هر کی صریحاً حرف از درد و دل مردم زده بود به همه گوارا امده بود و بخاطر همین خریدارش توی مردم بیشتر شده بود و الزاماً هر کی هم که حرف حساب زده بود مثل تلنگر آدم حسابی حساب نشده بود. ولی با زیاد شدن این جور مطالب همین جاها شاهد بیشتر شدن تاثیر نکات مثبت توی گوشه هائی از همین فضا شده بود و به همین وسیله بنظرش میرسید که یه نوع استقامت مستمر توی اندام جنبش مستتر شده بود.

بگذریم همه گفته ها حاکی از به وجود امدن یه وظعیتی مثل سنگ ریزهً محبوس شدهً داخل ساعت شنی توی یه هوای غبارآلود واسه مردم شده بود , چون با اینکه حد وقوع انقلابات شفاهی تا روسیهً تازاری هم رسیده بود ولی هنوز توی یه کشور اسلامی موقع گفتن یه حرف حساب مجازات زندان و شکنجه در خفا یا در به در شدن به انتظارت نشسته بود حالا چرا در نظر حکام اسلامی عقل مردم کشورشون با یه سوسک برابری کرده بود و دامنهً عملیات این حکام با حرکات طالبانی به انهدام عرصه های فرهنگی منجر شده بود مطلبی بود که واسه درک مبحث ادیان عطیق به تلنگر هیچ کمکی نکرده بود .

میدونی این مطلب وقتی بنظر تلنگر رسیده بود که هی از طرف بچه های سبزی پاک کن به آقایون فقها نامه نوشته شده بود ولی هیچکس نفهمیده بود که چرا از طرف مراجع محترم تا حالا هیچ اثر مثبتی در نوع موجودتشون دریافت نشده بود و با همین استدلال فکر میکرد که چرا از قدیم یه عالم بی عمل آدم خیلی سخیفی بنظر رسیده بود. البته تلنگر با گفتن این مطالب هیچ منظوری واسه بی اعتنائی به استحکامات عقیدتی توی جوامع غیر مترقی نداشته بود ولی حالا چرا حد فاصل احترام به یه روش عمومی واسه تفکر با مرزهای دونستن حقیقت توسط همین آقایون بسته شده بود مثل یه چیزی بود که درد دل کردن درموردش درعموم مردم ممنوع شده بود یا مثلاً هر چند که ناهنجاری قوانین عهد قدیم با مواضع حقوق بشر به همه اثبات شده بود چرا گفته گو در این مبحث حتی در مجمع بین الملی هم مشروط شده بود. خلاصه که با رجوع به همین مطالب تلنگر فکر میکرد که فهمیده چرا سنگ نگاره های 5000 ساله یا گرز شاهپور دوم با ضرب پتک همین علما منحدم شده بود.

No comments:

Post a Comment